سفارش تبلیغ
صبا ویژن

***به اسبفروشان (اشوشان) خوش آمدید***
لینک دوستان
لینک های مفید
حمایت میکنیم
به گزارش شبکه خبر، قلعه جمهور معروف به دژ بابک در 50 کیلومتری شمال شهرستان اهر استان آذربایجای شرقی و در ارتفاعات غرب رود بزرگ قره‌سو قرار دارد؛ منطقه‌ای که به نام کلیبر معروف است.

دژ تسخیر ناپذیر بابک
 
[ دوشنبه 89/2/13 ] [ 8:49 صبح ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]


http://i44.tinypic.com/ibgs4o.jpg


یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است . وی درنبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد . از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای 20 قبل از میلاد تا 20 پس از میلاد نیز یادشده است . با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند .


آرتمیز : نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال ?80 پیش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد . تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی - برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.آرتمیس نیز درست میباشد .


آتوسا : ملکه بیش از 28 کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش بزرگ . هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی
داریوش بزرگ دانسته است . چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است .


آرتادخت : وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی . به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید .


آزرمی دخت : شاهنشاه زن ایرانی در سال ?31 میلادی . او دختر خسرو پرویز بود که پس از" گشتاسب بنده" بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد . آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود . واژه این نام به چم ( معنی) پیر نشدنی و همیشه جوان است .


آذرآناهید : ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی . نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است . ( 2?2 ساسانیان )


پرین : بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کیقباد بود که در سال 92? یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است . از او چند کتاب دیگر گزارش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است .


زربانو : سردار جنگجوی ایرانی . دختر رستم و خواهر بانو گشسب . او در سوار کاری زبده بوده است که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است . تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال - آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرده . 


فرخ رو : نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقاموزیری امپراتوری ایران رسید .


کاساندان : پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است . کاساندان تحت نام ملکه28 کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی میکرده است . مورخین یونانی ( گزنفون ) از ویبا نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است .


گردآفرید : یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران . تاریخ از او به عنوان دختر گژدهم یاد میکند که بالباسیمردانه با سهراب زور آزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یادمیکند .


آریاتس : یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد . مورخین یونانی در چند جا نامیکوتاه از وی به میان آورده اند .


گردیه : بانوی جنگجوی ایرانی . او خواهر بهرام چوبینه بود . فردوسی بزرگ از او به عنوان هسمرخسروپرویز یاد کرده که در چند نبردها در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان دادهاست . ( ساسانی 3?8 + شاهنامه فردوسی )27?


هلاله : پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش ( 391 یشتها 1+274 یشتها 2)کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را "همایچهر آزاد" ( همای وهمون ) نیز گفته اند . او مادر داراب بود و پس از "وهومن سپندداتان" بر تخت شاهنشاهیایران نشست . وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبتقوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است .

پوران دخت : شاهنشاه ایران در زمان ساسانی . وی زنی بود که بر بیش از 10 کشور آسیایی پادشاهی میکرد .او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و فرامانروایی نمود .

شیرین : شاهزاده ارمنی . ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان زیرا نظر شاهنشاه ایران . خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند . شیرین از خسرو ? فرزند به نامهای نستور - شهریار - فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند .
پس او سر بر بالین ( جسد بی جان ) خسرو نهاند و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت و هردو جان باختند .


بانو گشنسب : دختر دیگر رستم – خواهر زربانوی دلیر . نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است . یکی از مشهورترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز – رستم و بانوگشسب است . او منظومه ای نیز به نام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیاموجود است 

[ چهارشنبه 88/5/14 ] [ 5:30 عصر ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]

ایرانیان باستان، سرآمد پوشاک و پارچه در جهان

ایرانیان از بیش از 10 هزار سال پیش دارای تمدن بوده‌اند. از این رو، ریشه‌ی بسیاری از دستاوردهای بشر را در این تمدن می‌توان یافت. برای مثال، نخستین ابزار ریسندگی و بافندگی در غار کمربند، نزدیک بهشهر، یافت شده است که به 7 هزار سال پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد. به علاوه، در قدیمی‌ترین بخش‌های شهر باستانی شوش، که در خوزستان قرار دارد، سوزن‌های سوراخ‌دار پیدا شده است.

این دستاوردهای و نوآوری‌های دیگری که در دوران‌های بعدی رخ داد، صنعت پارچه و پوشاک ایران را پیشتاز و سرآمد جهانیان کرد. جالب است بدانید اسکندر مقدونی، با آن‌که به ایران حمله و آن را اشغال کرده بود، لباس ایرانی می‌پوشید. در این جا به برخی از نوآوری‌های ایرانیان در زمینه‌ی پوشاک و پارچه اشاره می‌شود.

کت و شلوار
ایرانیان نخستین مردمانی بودند که کت آستین‌دار و شلوار می‌پوشیدند. مردمان تمدن‌های دیگر، بابلی‌ها، آشوری‌ها، یونانی‌ها و رومی‌ها، شلوار نمی‌پوشیدند و حتی یونانی‌ها ایرانیان را به خاطر شلوارهای رنگی‌شان مسخره می‌کردند. ایرانیان حتی نوعی شلوار ویژه‌ی سوارکاری نیز داشتند که تنگ و چسبان بود و اغلب از چرم ساخته می‌شد.

شلوار در اصل شروال خوانده می‌شد. عرب‌ها آن را سروال نامیدند و جمع آن را سراویل می‌گویند. در ترکی و کردی نیز شروال گفته می شود. مجارهای آن را شلواری (Schalwary) می‌گویند. به زبان لاتین، سارابارا (Sarabara) گفته می‌شد. واژه‌ی انگلیسی Pajama (پاجاما) از واژه‌ی پای جامه ساخته شده است که از واژه‌های فارسی کهن است.

پوشش زنان
ایرانیان از دیرباز به پاکدامنی اهمیت می‌دادند و زنان ایرانی پوشیده با چادر یا پوشش‌های دیگری که بخش‌هایی از موها را می‌پوشاند و تنه را در بر می‌گرفت، در میان مردان ظاهر می‌شدند. در یک مهر سنگی استوانه‌ای که از دوره‌ی هخامنشی برجای مانده و اکنون در موزه‌ی لوور فرانسه نگهداری می‌شود، شاهزاده‌ی ایرانی و ندیمه‌هایش دیده می شود که شاهزاده چادر و ندیمه‌ها سرپوش دارند. در طرحی که روی سنگی در ارگیلی ترکیه نقش بسته است، زن ایرانی باپوشش چادر و سوار بر اسب دیده می‌شود. حتی سرپوش‌های پارچه‌ای دوره‌ی هخامنشی از زیر برف‌های منطقه‌ی پازریک روسیه پیدا شده است. (یادآوری می‌شود، سرزمین‌هایی که نام بردیم، بخشی از امپراطوری پهناور پارس‌ها بودند.)

گلدوزی
نقش زدن بر پارچه و لباس از دیرباز در ایران مرسوم بود. در تابوت سنگی اسکندر که در موزه‌ی استامبول نگهداری می‌شود، ایرانیان شلوارهایی با پارچه‌های زیبا پوشیده‌اند که طرح دار و گاهی نقش‌هایی از گل‌ها دارند. گل‌دوزی در دوره‌ی صفویه به شکوفایی رسید به نحوی که هنرمندان روم شرقی (امپراتوری بیزانس) طرح‌های ایرانی را بر لباس‌های فاخر نقش می‌زدند. حتی ریشه‌ی عنصرهای اصلی گلدوزی امروزی نیز به ایران بازمی‌گردد که از راه کشورهای ساحل دریای مدیترانه به ایتالیا و اسپانیا رفته و بعدها در سرزمین‌های دیگر مورد توجه قرار گرفته است.

خشایارشاه و همراهانش

ابریشم ایرانی
بافتن پارچه از ایران آغاز شده و تا دروه‌ی صفوی از مهم‌ترین فرآورده‌های صادراتی ایرانیان بوده است. با آن که بافت ابریشم به چینی‌ها بازمی‌گردد، ابریشم ایرانی در دوره‌ی ساسانیان به چنان کیفیت و ظرافتی رسیده بود که چینی‌ها نیز از ایران پارچه‌ی ابریشمی وارد می‌کردند. برخی از پارچه‌های ایرانی که ویژه‌ی اسقف‌ها تهیه شده، هنوز در گنجینه‌های کلیساهای اروپا نگهداری می‌شود.

ردپای شکوه صنعت پارچه‌بافی را در واژه‌های ایرانی که به زبان‌های مختلف راه‌یافته است، می‌توان پیدا کرد.
در زبان عربی: دیباج (از واژه‌ی دیباگ به مفهوم زری ابریشمی) و استبرق (از واژه‌ی ستبرگ به مفهوم نوعی پارچه‌ی ابریشمی)
در زبان انگلیسی: Tafta (از واژه‌ی تافته به مفهوم نوعی پارچه‌ی ابریشمی) Chintz (از واژه‌ی چیت به مفهوم نوعی پارچه)
در زبان روسی: Izarbaf (از واژه‌ی هزارباف به مفهوم پارچه‌ی زری گلابتون) و Partcha (از واژه‌ی پارچه)

لباس ورزش
ایرانیان نخستین مردمانی هستند که از لباس ورزشی استفاده می‌کردند. چوگان ورزش باستانی و مورد علاقه‌ی ایرانیان بود. چوگان بازان نوعی پیراهن نیم‌آستین و شلوار تنگی می‌پوشیدند تا هنگاه بازی راحت‌تر باشند. جنس پیراهن چوگان بازی را نیز نوعی انتخاب کرده بودند تا کم‌تر عرق کنند. انگلیسی‌ها در سال‌های استعمار هندوستان در آن سرزمین با چوگان و لباس نیم آستین آشنا شدند و آن را به خود به اروپا بردند که بعدها به آمریکا نیز راه یافت و به تی‌شرت‌های امروزی منجر شد.

لباس شوایه‌ها
در دوره‌ی اشکانیان و ساسانیان مردان جنگی خود و اسبانشان را زره پوش می‌کردند. در تاق بستان، در کرمانشاه، سربازی زره‌پوش سوار بر اسب زره‌پوش بر پهنه‌ی سنگ کنده‌کاری شده است که با دیدن آن به یاد شوالیه‌های اروپایی می‌افتیم. در واقع، شوالیه‌های اشکانی سرمشق شوالیه‌های اروپایی قرار گرفتند.

شوالیه ساسانی

نوآوری‌های دیگر
دستکش: گزنفون، تاریخ‌نگار یونانی با ایرانیانی روبه‌رو شده بود که دستهایشان را در پوست‌های ضخیم و قاب‌هایی نگه می‌داشتند. نمونه‌هایی از دستکش‌های زینتی در موزه‌ی ایران باستان نگهداری می‌شود.
انوع کلاه: ایرانیان از دیرباز کلاه‌های گوناگونی می‌پوشیدند که نشان‌دهنده‌ی موقعیت اجتماعی آنان بود. کلاه پاپ‌ها و حتی تاج برخی از پادشاهان قدیم اروپا، برگرفته از کلاه و تاج‌ پادشاهان ایران است.
چکمه : پوشیدن چکمه‌های چرمی از زمان هخامنشیان مرسوم بود و حتی ژوستی‌نین، امپراتور روم شرقی، چکمه‌های ایرانی می‌پوشید.
شال: هنوز هم در زبان انگلیسی به همین نام خوانده می‌شود (shawl) و نوع مردانه و زنانه‌ی آن هر دو نوآوری ایرانی هستند.

 

آن سه خرمند: طرحی از سه مغ زردشتی که برای شست‌ و شو و معطر کردن عیسی مسیح(ع) دعوت شده یودند. این تصویر موراییک، بر دیوار کلیسای سنت اپالینار در شهر راون ایتالیا نقش بسته است.


[ دوشنبه 87/11/7 ] [ 4:47 عصر ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]

نگاره فروهر باستانی ایران

از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند

- ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد ... سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

1 -

قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .

نگاره فروهر باستانی ایران

 

2 -

دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .

نگاره فروهر باستانی ایران 

3 -

چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .

نگاره فروهر باستانی ایران 

4 -

بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است .

نگاره فروهر باستانی ایران

5 -

سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .

نگاره فروهر باستانی ایران 

6 -

در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

نگاره فروهر باستانی ایران

7 -

دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .

نگاره فروهر باستانی ایران 

8 -

انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد ... پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .

این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم

. به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد . اینجا تنها این آرزوی داریوش بزرگ که در سنگ نبشته های خود به جای گذاشته است به حقیقت می پیوندد :

نگاره فروهر باستانی ایران

 

 

 


[ چهارشنبه 87/10/25 ] [ 8:39 عصر ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]

 

کوروش بزرگ (529-576 پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است؛
ایرانیان، کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح ‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.
 

دوره? جوانی 

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر " آنشان " (شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینه? استوانه شکلی، محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است؛ بنیانگذار سلسله? هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ??? می‌زیسته ‌است؛ پس از مرگ او، فرزندش "چا ایش پیش" به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود؛
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند؛ بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد؛
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده? دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت؛ در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون اولاً کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه? ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد:

تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟

کوروش پاسخ داد:

در این باره حق بامن است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبردارینکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند؛
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود؛ آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده ‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم. این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود؛
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد؛
 

دوره? قدرت

تندیس ? متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ???? 

نمــــــاد فـــــــروهر
نیاکان ما از چند هزار سال پیش دریافته بودند که هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده که پویندگی و بالندگی انسان از کوشش و جوشش آنهاست.
فروهر از دو واژهی "فره" به معنی جلو، پیش و "وهر" یا ورتی به معنی برنده و کشنده درست شده است و شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر بزرگترین و باارزشترین جزء وجود انسان است ، چون پرتوی از هستی بیپایان اهورامزداست که انسان را بهسوی رسایی رهنما میشود و وظیفهی پیشبری و فرابری، برای انسان به برترین پایهی هستی را داراست. و پس از مرگ با همان پاکی و درستی به اصل خود (اهورامزدا) میپیوندد.

        بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به ماد افتاد. دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد. هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژی دهاک شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ?? ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ??? پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشور وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آنرا تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن، سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست قارون است؛ کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علیرغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند. 


پس از لیدی، کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأمین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

آزادسازی یهودیان دربند و اجازه? بازگشت و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ 

بابل بدون مدافعه در ?? مهرماه سال ??? ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (??? ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است؛ 

فرزندان کوروش

  پس از مرگ کورش، فرزند بزرگ او، کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد؛ در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد؛

 آخرین نبرد

آرامگاه کوروش بزرگ

 کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.
کوروش در استوانه حقوق بشر می‌گوید:

هر قومی که نخواهد

من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم؛

این به معنی دمکراسی و حق انتخاب است؛ پس نمی‌توان دلیل جنگ کوروش با سکا‌ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهم‌رییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: "تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی"؛ پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند؛

منشور حقوق بشر کوروش 

استوانه کوروش بزرگ، یک استوانه? سفالین پخته شده، به تاریخ ???? میلادی در پی کاوش در محوطه? باستانی بابِل کشف شد؛ در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است.
این سند به عنوان " نخستین منشور حقوق بشر " شناخته شده، و به سال 1971میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد؛ نمونه? بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک‌ نگهداری می‌شود؛
 

منابع:
تاریخ ده هزار ساله ایران ، دکتر عبدالعظیم رضایی
کوروش کبیر، حقیقت تاریخ، مهندس فرشاد ابریشمی



[ یکشنبه 87/8/12 ] [ 9:20 صبح ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]

برگی از تاریخ آذربایجان باستان/سومریان.

از کتاب (تاریخ دیرین ترکان ایران).

پروفسور محمد تقی زهتابی(کیریشچی).

 

سومریان در نواحی جنوبی عراق کنونی(بین النهرین) و قسمتهای شمال غرب ایران کنونی و شمالغرب خلیج فارس کنونی از جمله  بابل   مستقر گشته و تمدنی پیشرفته پدید آورده بودند.

بنظر پژوهشگران تاریخ باستان سومریان در 5000 سال پیش از میلاد نخستین تمدن درخشان بشری را در نواحی مذکور پدید آورده و شهرهایی چون اور- اوروک.ائرئخ.نیپ پور.کیش. لکش. لرسا که مراکز مهم تمدن بشری آن روز بوده اند را بوجود آورده اند.

نه تنها تاریخ نگاران بلکه حتی برخی از علمای زبانشناس نیز تایید می کنند که سومریان از آسیای میانه برخاسته اند.بعنوان مثال دکتر پرویز ناتل خانلری در مورد منشا سومریان و اینکه آنان صاحب قدیمی ترین نوشته ها و تمدن بوده اند چنین مینویسد:

((زبان سومری کهن ترین زبان نوشته شده نوع بشر است.قومی که سومری خوانده میشود از قدیمی ترین زمان در جوار رودهای دجله و فرات یعنی فاصله میان بابل قدیم و خلیج جنوبی ایران کنونی و غرب  و شمال دریای خزر مستقر شده بودند.اینان از حیث نژاد به هیچ یک از ملتهای همسایه خود شباهت نداشتند.تمدن و فرهنگ ایشان که کهن تر از همه فرهنگهای آسیای غربی است در همان  مسکن ایشان ایجاد شده و پرورش یافته بود)).

 

سومریان پدید آورندگان نخستین تمدن عالی بشری:

تا پیش از قرن بیستم تاریخ نگاران بطور کلی معتقد بودند که نخستین تمدن بشری در مصر و یونان بوجود آمده است.اکنون بر اساس دلایل و مدارک مدلل و معتبر روشن شده است که نه تنها نخستین تمدن بشری در مصر بوجود نیامده بلکه تمدن مصر خود از تمدن سومر ماخوذ شده است. پروفسور"وولی " (woolley) محقق نامی تاریخ باستان که از سوی دانشگاه پنسیلوانیا و موزه بریتانیا به عنوان رئیس هیئت باستانشناسی در حفریات شهر"اور" حضور داشته است معتقد است:

((نه تنها تمدن مصر و یونان برآمده از تمدن سومری است بلکه حتی مجموعه قوانین حمورابی – که تا سالهای اخیر به عنوان نخستین قانونگذاری در تاریخ بشر مطرح بود -  در واقع چیزی جز گزیده و مجمل از قوانین سومری نیست.تمدنهای مصر و یونان و همه مدنیتهای کهن که با شرق میانه و نزدیک مربوط بوده اند تحت تاثیر تمدنهای سومری بوجود آمده اند)).

 

سومریان نخستین قانون گذاران تمدن بشری:

امروزه تقریبا همه متخصصان تاریخ باستان معتقدند که سومریان نخستین قانونگذاران تمدن بشری بوده اند و قوانین حمورابی نیز مدتها پس از قوانین سومری و براساس آن پدید آمده است.

نظر "علی پاشا صالح" – حقوق شناس نامی – در این خصوص شایان توجه است:

((مجمع القوانین حمورابی پس از سومر از روی قوانین قدیمی سومریان و عادت و رسوم آنها نوشته شد و بیشتر مندرجات آن مقتبس از مجموعه قوانینی است که "دنگی Dungi" پادشاه "اور" تدوین کرده بود. پادشاهان "ایسن" نیز به تدوین این قانون پرداختند)).

نه تنها در قدیمی ترین ادوار تاریخی بلکه همواره در تمامی دوره ها متناسب با مقتضیات زمانی قوانینی از سوی حکمرانان سومری تدوین یافته است.مثلا کتیبه های "اروکجینا- پادشاه لاگاش"(درحدود 2600 سال پیش از میلاد مسیح) حاکی از کوششهای او در حفظ آداب قدیم و جلوگیری از تعدیات و اجحافات روحانیان و ماموران طماع دیوان و اخاذیهای ایشان از بینوایان است.مجموعه قوانینی که اندکی بعد پدید آمد((انا اتیشو))نامیده شده و مشتمل برقوانین هفتگانه سومری درباره خانواده ومناسبات فرزندخوانده و پدر و مادر و طلاق و برده است بر سه لوحه ای که مربوط به حدود 3000 سال پیش از میلاد است25 ماده قانون به زبان سومری نوشته شده که شش ماده آن در روابط خانوادگی و سه ماده تقریبا منطبق با  مجمع القوانین حمورابی ودر چهار ماده سخن از بردگی است.در مورد دیگر بحث از فرزندخواندگی و کیفر آزار دادن به زنان باردار و زیان رساندن به چرا گاهها و مراقبت باغها و تکالیف همسایه و تهمتهای نارواست.

به نظر دانشمندان اروپایی بطور کلی در بسیاری موارد این مقررات را با قوانین حمورابی مطابقت و شباهتی است و این خود حاکی از آن است که مجموعه حمورابی زاده اندیشه حمورابی نبوده و در حقیقت گزیده ای از قوانین سومری است.

 

خط سومریان:

سنگ نبشته ها و گل نبشته ها و همه آثار مکتوبی که در نتیجه حفاریهای علمی توسط دانشمندان اروپایی و آمریکایی در شهرهای سومری و ایلامی چون شوش.اور.نیپ پور. بدست آمده و اکنون در موزه های اروپایی و آمریکایی و (یهودی) نگهداری میشود همه به خط "میخی"اند.

به عقیده دانشمندان تاریخ نگار خط میخی را سومریان اختراع نموده اند(نه هخامنشیان!).

حتی داریوش سنگ نبشته خویش را به سه زبان از جمله از جمله ایلامی و اکدی با الفبای میخی نوشته است.

 خدمات سومریان به تمدن بشری:

سومریان خدمات بزرگی برای تمدن بشری انجام داده اند که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1.وضع قوانین و اداره جامعه بر اساس قوانین موضوعه.

2.اختراع الفبا.

3.دست آوردهای سومریان در رشته های گوناگون علوم و صنایعی که در سومر پدیدآمد و بعد ازآن از ملتی به ملتی انتقال یافت وتکمیل شد تا به درجه کنونی رسید.هرچه تحقیقات و کاوشهای باستانی

پیش میرود روشن میشود که مصریان و یونانیان قدیم مبادی علم هیئت و طب و صنایع را از سومریان اقتباس کرده اند.

4.تقسیم شبانه روز به 24 ساعت/هرساعت به 60 دقیقه/و هر دقیقه به 60 ثانیه/ یادگار سومریان است.

5.تقسیم دایره به 360 درجه یادگاری است که از سومریان باز مانده است.

6.امروزه دنیای علم بر این است که دانشمندان در گذشته نزدیک از طریق الکترولیز موادی معین آلومنیوم بدست آورده اند.لیکن طبق نظر "اولجاس سلیمان":(( باستان شناسان در یکی از گورهای باستانی در چین که متعلق به بیش از دوهزار سال پیش است اشیایی به دست آورده اند که از فلز آلومنیوم ساخته شده.هرکس میداند که تنها پس از دستیابی به سل الکترولیز استخراج آلومنیوم

میسر شده است.لیکن دنیای علم در کمال بهت و حیرت بناچار می پذیرد که سه هزار سال پیش از آن در سومر "سل الکترولیز" و آلو منیوم وجود داشته است.و پس از رسیدن به چنین باور استواری میتوان سل الکترولیز را در سومر مشاهده کنیم یعنی 5000 سال قبل از ابداع فرایند الکترولیز)).

متاسفانه امروزه کتیبه های سنگی باقیمانده از سومریان به دلیل عدم بی توجهی مسئولین در موزه های واتیکان و موزه های اسرائیل نگهداری می شوند و اسرائیل با استفاده از قدمت تاریخی سنگ نوشته ها و با شعار قوم برتری آن کتیبه ها را که متعلق به تاریخ باستان ما(ترکان)است صاحب شده است.

 


[ پنج شنبه 87/7/18 ] [ 8:28 صبح ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]

کورش بزرگ
کورش بزرگ فرزند کمبوجیه و ماندانا اولین کسی بود که فلات ایران را برای نخستین بار در تاریخ زیر یک پرچم در آورد و پادشاهی ایران را تشکیل داد.
در سال 546 قبل از میلاد , کراسوس شاه لیدیا با اندیشه پیروزی بر سرزمین پارسیان یورشبر ایران زمین را آغاز کرد. وی پیش از یورش, از کاهن معبد دلفی در یونان در زمینه یورش به پارسیان نگر(نظر)خواهی کرد و کاهن به او وعده داد که اگر حمله کند, امپراطوری بزرگی را نابود خواهد کرد.جنگ با ایران برای لیدیا یک فاجعه تاریخی بود. کروسوس بسختی شکست خورد. کورش خاک لیدیا را در هم نوردید. کروسوس به اسارت ایرانیان در آمد و خاک لیدیا(ترکیه فعلی) ضمیمه شاهنشاهی کورش قرار گرفت و مرزهای شرقی ایران به دریای اژه رسید. کورش کراسوس را بخشید و از او یک فرمانده با وفا ساخت و بعدها همین کراسوس و ارتش لیدیا برای پیشبرد هدفهای امنیت گسترانه کورش نبردها کردند.
کورش که شخصیتی آزاد اندیش و عاری از پی دورزی(تعصب) بود , خدایان و ادیان ملل شکست خورده را به رسمیت شناخت , همگان را در اجرای مراسم دینیشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زیر پوشش کمکهای دولتی قرار داد و بدینسان دل های همه ی ملت های مغلوب را بسوی خویش جلب کرد. چشم تاریخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتی را به خود ندیده بود و ملت های مغلوب در برابر این همه مهر و بزرگواری چاره ای جز محبت او را نداشتند و دوستی او در دل همه اقوام تحت قرمانروائی ایران ریشه دواند.
پس از اینکه مرزهای شرقی ایران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستی و بزرگمنشی کورش به میانرودان رسید و بابلیان را که از جور ستمگری به نام نبونهید به تنگ آمده بودند بر آن داشت که دست استمداد بسوی کورش دراز کنند. فتح امپراطوری بابل برای کورش با همکاری مردم بابل و هماهنگی روحانیون مردوخ انجام شد.
کورش بزرگ با ایمانی که به اهورا مزدا داشت, جهان گشائی را به هدف برقرار کردن آشتی و آسایش و برابری و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد. هر کشوری را که گشود, فرمانروائیش را دوباره به همان حکومتگران پیشین واگذاشته بود تا از سوی او سرزمین خودشان را با دادگری اداره کنند. در هیچ جا به معابد و متولیان امور دینی ملل مغلوب آسیب وارد نکرد
کورش پس از تسخیر بابل اعلام بخشش همگانی کرد, ادیان بومی را آزاد اعلام کرد, هیچ انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به جان و مال رعایا باز داشت و دستور داد خرابیهای جنگ را بازسازی کنند و در این راه خود پیش قدم شد و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد. در میانرودان چهل هزار یهودی توسط شاهان آشور و بابل برای بردگی به این منطقه آورده شده بودند. کورش دستور آزادی آنها را صادر کرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمینشان فراهم کند.بعد از فتح میانرودان, شام(سوریه) . فینیقیه و فلسطین نیز ضمیمه خاک ایران شدند
در استوانه معروف به اعلامیه حقوق بشر این پادشاه انساندوست چنین نوشته است:
منم کورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شکوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اکاد, شاه چهار اقلیم بزرگ جهان, پور کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان, نوه کورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور.... هنگامی که دوستانه قدم درون بابل نهادم و در میان هلهله های شادی مردم کاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهای نیک مردان بابل را با من همراه ساخت زیرا من همواره بر آن بودم که او را بزرگ بدارم و بستایم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هیچکس اجازه ندادم که در سومر و اکاد دست به تجاوز و تعدی بزند.من در بابل و دیگر شهر های مقدس نظم و امنیت برقرار کردم.از آن پس مردم بابل به آزادی رسیدند و یوغ بردگی از دوششان برداشته شد... مردم این سرزمینها را به سرزمینهایشان برگرداندم و املاکشان را به آنان باز دادم.
رفتار انساندوستانه کورش با اقوام معلوب از او یک شخصیت مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را پیامبر مردوخ , و انبیای اسرائیل او را شبان یهوه و مسیح موعود و تجسم عینی خدای دادگستر خواندهاند.برخی مسلمانان او را ذوالقرنین میدانند.
مرزهای کشور کورش در شرق از حدود رود سند و رود سیحون آغاز می شد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه می رسید.نقش کورش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد. در این زمینه گزینوفون دوست و همکار افلاطون و شاگرد سقراط می گوید: "کشور کورش بزرگترین و شکوهمندترین بود و این سرزمین پهناور را کورش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کورش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشتو از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند.مردم این سرزمینها نیز به بوبه خود ویرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کورش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند."
کورش پس از حدودا 2? سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد.
داریوش بزرگ
داریوش در سال 521 پیش از میلاد پس از مرگ کمبوجیه Cambyses و فرونشاندن شورش بردیای دروغی Gaumata از سوی بزرگان ایران به پادشاهی برگزیده شد. داریوش هنگامی به پادشاهی رسید که به سبب غیبت زیاد کمبوجیه از ایران و رویداد گئوماتا، تمام استانهای کشور در شورش بسر میبرد. داریوش برای بازگردانیدن آرامش و برقراری یکپارچگی کشور 70 سال جنگید و در نزدیک به 20 جنگ شرکت کرد و سرانجام شاهنشاهی ایران را که رو به نیستی میرفت دوباره زنده کرد و دوران پادشاهی شاهنشاهان هخامنشی را به اوج خود رساند. در دوران او ایران از 30 استان (ساتراپ ) تشکیل شد و مصر ششمین استان ایران بود.
داریوش در سال 517 پیش از میلاد به مصر رفت و آئین مصریان را گرامی شمرد و پرستشگاهی در آمون Ammon برای آنان ساخت و بدینگونه بار دیگر آزادی ادیان در شاهنشاهی ایران را که کوروش بزرگ بنیانگزار آن بود به جهانیان یادآور گردید.
برای یاری به تجارت خارجی مصر داریوش کانال سوئز را میان دریای مدیترانه و دریای سرخ گشود. شاهراه میان ممفیس پایتخت مصرو شهر کوروش (درکنار رود سیحون در شمال شرقی ایران) و شاهراه بین سارد و شوش به درازای 2400 کیلومتر، از جمله راههایی است که داریوش در سراسر کشور پهناور شاهنشاهی ایران ساخت و با برقراری سیستم چاپار Post میان این استانها پیوند و پیوستگی بوجود آورد. داریوش برای دریافت مالیات روشی دادگسترانه پدید آورد و همواره ماموران دولت خود را زیر نظر داشت و آنان را از ستم و جور به مردم پرهیز میداشت. در زمان او برای نخستین بار در ایران سکه طلا زده شد که "داریک" نام داشت.
او افزون بر ارتشی نیرومند، سپاه جاویدان را بنیاد نهاد که 10 هزار تن بودند و هیچگاه از شمار آنان کم نمیشد و همیشه آماده جانبازی در راه انجام فرمان پادشاه بودند. جنگ مشهور ماراتن Marathon از جمله جنگهای میان ایران و یونان بود که در دوران داریوش روی داد. تاریخ دانان به داریوش لقب بزرگ داده اند و پس از او بسیاری از نام آوران تاریخ از جمله اسکندر، پادشاهان سلوکی، پادشاهان ساسانی و خلفای بنی امیه و بنی عباس هریک به گونه ای از روش کشورداری داریوش بزرگ تقلید کرده اند. داریوش در سال 386 پیش از میلاد در گذشت.

آریا برزن
آریا برزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر تازش(جمله)اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه (دربند پارس) را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت. (روایاتی وجود دارد که آریا برزن از اجداد لُرها و یا کُردهای امروی بوده).
«اسکندر مقدونی» در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه(تخت جمشید)، پایتخت ایران روانه این شهر گردید. اسکندر برای پیروزی بر پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی (پارمن ین) از راه جلگه (رامهرمز و بهبهان کنونی) به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهیان سبک جنگ افزار(اسلحه) راه کوهستان (کوه کهکیلویه کنونی) را در پیش گرفت و در تنگه‌های دربند پارس (تنگ تک آب کنونی) با ایستادگی ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ دربندپارس، آخرین پاسداران ایران، با شماری اندک، به فرماندهی آریابرزن، در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه پدافند(دفاع) کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریابرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی امکان‌پذیر نبود. از این رو «اسکندر» به نقشه ی جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل Thermopyle متوسل شد و از بیراهه و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را درمحاصره گرفت.
آریابرزن با 40 سوار و 5 هزار پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیانی که به دستور«اسکندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه دست یافته بودند. آریابرزن با وجود سرنگونی پایتخت و درحالی که سخت در پیگرد(تعقیب) سپاهیان دشمن بود، به وارانه(برعکس) منطق جنگ، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
جنگ دربند پارس در ایران و جنگ ترموپیل در یونان شباهت‌های زیادی با یکدیگر دارند. نقشه‌ای که «خشایارشا» بدان دست زد، همان نقشه‌ای بود که «اسکندر» نیز بدان متوسل شد و رشادتی هم که «لئونیداس»اسپارتی در ترموپیل بروز داد، مشابه رشادتی است که «آریوبرزن» در تنگه دروازه پارس نشان داد.
درود بر آریا برزن و یارانش. و درود بر کسانی که در جنگ با تازیان عراقی تا قطره ی پایانی خون خود ایستادند تنها و تنها برای ایران.

بابک خرمدین

                                            تاریـــخ کـــــه بر بـاد رود رنـج و سرورش
                                               نازد به ســاوار به گــــــــردان غـیـــورش
                                                  هــرگـرد که در مـعـبـد تاریخ فنــا گـشت
                                                     همپایه همی دان به هزار و به کرورش

پدر بابک روغن فروشی از مردم مداین بود و چون به آیین مزدکی گراییده بود، از بیم جان به آذرآبادگان گریخت . در آنجا ، در روستای " بلال آباد " همسر حامله اش، فرزندی بدنیا آورد که " پاپک" نام گرفت. تازیان او را " بابک" گفتندی چنانکه " شاپور " را " شابور".
                                                     او بــاره ئ هــمـــت ز ســر ابــر جــهانید
                                                   دشمن بوحل مانده همه بار و ستورش
                                                او راه فنا رفت به چـــشـــمان گشــــاده
                                              زد خنده به خصم وطــن و باطــن کورش
                                           لرزیـد دل خـــصم چو در مســـلخ تــازی
                                        بشنـــید غریــو سخن پر شر و شورش

چون خلیفه اندر آمد، همگان خم شدند و کرنش کردند جز بابک، که بسان کوهی استوار ایستاده بود. پس از چند گاه خاموشی هراس انگیز، سرانجام خلیفه نشست و به پرخاش گفت:" ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی؟"بابک خاموش و استوار ایستاده بود و هیچ واکنشی از خود نشان نداد!
معتصم بار دیگر گفت: " ای سگ، با توام !" بابک همچنان استوار و خاموش بود...
در ای همگام " افشین" سر نزدیک گوش بابک کرده و گفت:" وای بر تو ، خلیفه ایرالمؤمنین از تو پرسد و تو خاموشی ؟"
بابک گفت: " منم بابک" ( نام من بابک است )
خلیفه در حالیکه از خشم سرخ شده بود گفت: " ای بابک، تو کاری کردی که هیچکس نکرده بود ، پس ینک تحمل مجازاتی را بکن که هیچکس تا کنونم تحمل نکرده است"
بابک گفت: " پس بزودی تاب مرا خواهی دید" دژخیم وارد شد و سفره ئ خود گسترد ، تن بابک را برهنه کردند و خلیفه دستور داد که دست راستش را از مچ ببرند.
هیچ اثری از درد در سیمای این قهرمان دیده نشد و او گفت : " زهی آسانی "!
همه ئ تاریخ نویسان نوشته اند که چون دست بابک از پیکرش جدا شد، وی مچ خون آلود خود را به چهره اش مالید و با دست چپ، همه ئ چهره اش را بخون شست.
معتصم گفت: " بپرسید که از چه رو چنین کرد ؟"
از او پرسیدند و گفت:" چون چهره ام از رفتن خون زرد شود، مبادا که پندارند که از ترس بوده است !"
                        آنروز عرب پیکر او خست به شمشیر
                         امروز جهان گل بنهد بر سر گورش

بابک خرمدین به بازگویی برخی از منابع در بیست سال شورش ?????? تن از تازیان را کشت و بسیاری از سرکرده های معتصم و مامون را از پای درآورد. در سال ??? ه.ق. حیدر بن کاووس و پشت سر وی سردار ترک دیگری بنام بغای و بعد جعفر خیاط و سپس ایتاخ را(با سی میلیون درهم مخارج قشون) روانه کرد و در نهایت افشین پس از ? سال کارزار و خدعه و نیرنگ بر بابک دست یافت. این مرد چنان وحشتی در امپراطوری عرب پدید آورد که خواب و خور را از خلفای ایشان ربوده بود.
                         

                       دلاور مرد آذربایجان

آرش کمانگیر:

پهلوان ایرانی در عهد منوچهر شاه که در تیر اندازی سر آمد زمان خود بوده است که در جنگ میان منوچهر و افراسیاب قرار بر پرتاب کردن تیری میگذارند تا مرز میان ایران و توران را تعین کند آرش از طبرستان تیری پرتاب کرد که در مرو فرود آمد و بعد از آن جانش را در راه ایران زمین فدا نمود .

.

 

 

 

 

آناهیتا:

اردوی سوره آناهیتا ایزدبانوی همه ی آب های روی زمین و سرچشمه ی اقیانوس کیهانی است .او برگردونه ای سوار است که چهار اسب آن را می کشند : باد ، باران ، ابر و تگرگ . وی سرچشمه ی زندگی است و به همین دلیل جنگجویان در نبرد ، زنده ماندن و پیروزی را از او طلب می کنند .نزول او بر زمین چنین توصیف شده :

ای زرتشت ! اردوی سوره ناهید از آن (کره) ستارگان به سوی زمین آفریده ی اهورا فرود آمد ، و این چنین گفت اردوی سوره ناهید .

هنگامی که زردشت از او می پرسد آئین پرستیدن او چگونه است ، ایزد بانو پاسخ می دهد :

آن گاه گفت اردوی سوره ناهید ، به راستی که ای سپنتمان پاک ، ! با این ستایش مراسم مرا بجای آر .از هنگام برآمدن خورشید تا به وقت فرو رفتن خورشید از این زور (آب مقدس) من تو توانی نوشید ( و نیز) آتربانانی که از پرستش و پاسخ آگاه اند و خردمند آزموده ای که کلام مقدس در او حلول کرده باشد

در یک توصیف زنده و جاندار اردوی سوره آناهیتا ، با یک دوشیزه ی زیبا با قدی بلند ، بدنی نیرومند و پاک توصیف شده است : 

خوش اندام ،کمر به میان بسته ، راست بالا ، آزاده نژاد و شریف که یک جبه ی قیمتی پرچین زرین در بر دارد .به راستی همان طوری که در قاعده است برسم(شاخه ی گیاه انار) در دست با یک گوشواره ی زرین جلوه گر است .اردوی سوره آناهیتا بسیار شریف ، یک طوقی به دور گلوی نازنین خود دارد . او کمربند به میان می بندد تا سینه هایش ترکیب زیبا بگیرد و تا آنکه او مطبوع واقع شود .در بالای سر اردوی سوره ناهید تاجی با صد ستاره گذارده .یک تاج زرین هشت گوشه به سان چرخ ساخته شده با نوارها زینت یافته. زیبای خوب ساخته شده که از آن چنبری پیش آمده است .

در اوستا ، قهرمانان و ضد قهرمانان به یکسان آناهیتا را می ستایند .به درگاه او نیایش می کنند و قربانی به حضورش تقدیم می دارند .اهمیت این ایزد بانو را به بهترین وجه می توان در کشاکش میان خیر و شر و رویارویی میان پادشاهان و فرمانروایان توران –شمال شرقی ایران – مشاهده نمود .

رستم :

 ملقب به تهمتن . پهلوان بزرگ ایران . فرزند زال و رودابه . نواده سام و مهراب کابلی که در عهد کیقباد و کیکاوس و کیخسرو با تورانیان جنگید و از خود دلاوری ها و رشادتهای شگفت انگیز بر جای گذاشت .

                  

سنباد:

یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکوتهای غارتگر اعراب در ایران که به جان و مال و ناموس ایرانیان تجاوز میکردند . او اهل نیشابور بود و پس از اینکه منصور خلیفه عباسی - ابومسلم خراسانی را کشت وی در نیشابور به خونخواهی از ابومسلم که فردی ایرانی و وطن پرست بود برخواست و قیام کرد که در نهایت با شصت هزار نفر از یارانش توسط اعراب بیابانگرد و کشتارگر کشته شد .

 
           

سیاوش :

یکی از اسطوره های ملی ایرانیان . که زمان های مدیدی سوگ سیاوش را هر ساله گرامی میداشتند . پسر کیکاوس و پدر کیخسرو . سودابه زن کیکاوس عاشق او شد که سیاوش از او امتناع ورزید . سودابه به همین جهت اورا نزد پدر متهم ساخت و سیاوش به توران زمین نزد افراسیاب رفت و فرنگیس، دختر وی را به زنی گرفت . گرسیو برادر افراسیاب به سیاوش حسد برد و افراسیاب را وادار به کشتن او کرد . که کشته شدن سیاوش باعث جنگهای طولانی  میان ایرانیان و تورانیان گشت .

نوشته اند که روزی طوس، گیو، گودرز و چند پهلوان نامی دیگر به شکار رفتند. آنها پس از پیمودن مسافتی به یک شکارگاه سرسبز و بکر و پربرکت رسیدند و به شکار پرداختند. چون آن شکارگاه پر از شکار بود دیری نپایید که چند حیوان را شکار کردند. آنها پس از پایان شکار به قصد گردشی کوتاه در اطراف نخجیرگاه، پیش تاختند تا به جنگلی انبوه رسیدند. در حال گشت و گذار و تماشای سرزمین بکر و زیبا، ناگهان وجود زنی بسیار زیبا و جوان در آن مرغزار، نظر همگان را به خود جلب کرد:

به بیشه یکی خوب رخ یافتند                                     پر از خنده لب هر دو بشتافتند

گیو که از دیدن دختر زیبا و جوان در این دشت و جنگل انبوه شگفت زده شده بود بیدرنگ شرح حال و علت تنهایی اش را در جنگل پرسید. دختر جوان پاسخ داد : « از دست بدمستی ها و شراب خوارگی های زیاد و پرخاشگری و بدرفتاری پدر، خانه و خانواده ی خود را رها کرده و از ترس جانم فرار کرده به این جنگل پناه آورده ام.

شب تیره مست آمد از دشت سور          همان چون مرا دید جوشان ز دور

یکی خنجری آبگون برکشید                    هما خواست از تن سرم را برید

وقتی گیو از نژاد دختر جوان پرسید، او پاسخ داد : « از بستگان و خویشگان گرسیوز هستم.»

                                                   

 

شاپور ذوالاکتاف :

: شاپور دوم پادشاه مقتدر ساسانی که پس از خلع آذر نرسی بر تخت پادشاهی ایران جلوس کرد و هفتاد سال پادشاهی کرد . او یکی دیگر از پادشاهان بزرگ ایران است که چندین بار از حمله اعراب به ایران جلوگیری کرد و با اندیشه نیک سرزمین آریایی ما را از هجوم بیگانگان محفوظ داشت . او را به این جهت ذوالاکتاف میخوانند که دارای شانه های پهن و بزرگ بود . در بعضی از کتب تاریخی گفته شده است به دلیل آنکه پس از اسیر کردن مهاجمین ( اعراب ) از کتف آنان طنابی عبور میداده و همه را به طناب میکشیده ذوالاکتاف نامیده شده ولی این باور با ابهت و منش نیاکان ما در تضاد است .

 

 

 

کاوه آهنگر :

در زمان پادشاهی ضحاک ستمگر، شیطان در قالب آشپزی به دربار وی رفت و غذاهای خوشمزه ای برای ضحاک پخت. و به عنوان پاداش خواست که بر شانه های ضحاک بوسه زند. در اثر این بوسه شیطانی دو مار سیاه  بر شانه های ضحاک رویید و همان دم آشپز ناپدید شد. این بار شیطان به عنوان یک پزشک به دربار ضحاک آمده و تجویز کرد که باید هر روز به مارها مغز سر دو جوان خورانده شود. ضحاک نیز دستور داد هر روز دو تن از جوانان برومند سرزمین را کشته و مغز آنان را به مارها بدهند.

کاوه آهنگر نیز که مانند خیلی های دیگر از ظلم و ستم ضحاک به تنگ آمده بود، پیشبند چرمین آهنگری خود را بر سر نیزه زد و با یاری مردم ضحاک را شکست داده و فریدون را بر اورنگ پادشاهی نشاند. بعدها این پرچم که نشان سربلندی و پایداری ملت ایران بود به درفش ملی کاویانی تبدیل شد.

 

 


[ سه شنبه 87/1/6 ] [ 7:48 صبح ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]
از «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها در منابع مختلف نامى به میان آمده است. «ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى ، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.

گنج گاو

کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى شد. ظرف پر از سکه بود. سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه ها را به کشاورز داد. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو»نامید.

دستمال نسوز خسرو‌پرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست هاى خود را پاک مى کرد و چون کثیف و چرب مى شد آن را درون آتش مى انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى شد ولى نمى سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.

تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز
از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت هاى به کار رفته در تاج طورى مى درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى کردند و یاقوت هایش همه جا را روشن مى کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.

تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى رسید.

تخت طاقدیس


طلاى مشت افشار
خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود . این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى گرفت.این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودندو200 مثقال وزن داشت.

گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد .ثروت را به تیسفون بردند و« گنج باد آورد» نامیدند.

شطرنجى از یاقوت و زمرد
از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.

خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد ، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است. در تاریخ ثعالبى آمده است: «شیرین وخسرو در جوانى دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسید شیرین را فراموش کرد. شیرین که بار دیگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زنى گرفت.شیرین بعد از راهیابى به کاخ پس از چندى مریم بانوى اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد.»

اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبى از آن نامى به‌میان آمده است .خسرو گفته بود اگر کسى خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت .هنگامى که« شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمى‌خواند و نمى‌چرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد گفت:« شاه چنین فرماید.»

«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود .«سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت مى کرد در فرصتى مناسب او را کشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل«سرکس»را هم داد.
 
تخت طاقدیس . تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان ). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات ). و در حاشیه چاپ جدید برهان که به اهتمام دکترمعین منتشر شده آمده است : هرتسفلد رساله ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمه دوم قرن هشتم م .) روایت کرده است . کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد.
 
«بت خسرو را دید که هیاتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکره بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت . در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...» (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد):

ز تختی که خوانی ورا طاقدیس
که بنهاد پرویز در اسپریس ...
بیاورد پس تخت شاه اردشیر
وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پیروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین
هزار و صد و بیست استاد بود
که کردار این تختشان یاد بود...
بفرمود تا یکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهی از برش ...
برویش ز زرین صد و چل هزار
ز پیروزه بر زرّ کرده نگار
همه نقره خام بد میخ و بش
یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش ...

[ دوشنبه 86/8/14 ] [ 2:0 عصر ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]
-1 پارسی را بعنوان سی و سومین گویش عربی پاس بداریم ، ترکی را بعنوان سومین زبان قدرتمند دنیا تَرک کنبم !
-2 پارسی را با شصت میلیون متکلم پاس بداریم ، ترکی را با سیصد و شصت میلیون متکلم ترک بکنیم !
-3 پارسی را دو هزار و پانصد سال قدمت پاس بداریم ، ترکی را با هفت هزار و دویست سال قدمت ترک بکنیم !
-4 پارسی را با چهار هزار واژه ی اصیل پاس بداریم ، ترکی را باصد هزار واژه ی اصیل ترک بکنیم !
-5 پارسی را شصت تا هفتاد فعل اصلی پاس بداریم ، ترکی را با سه هزار و پانصد فعل اصلی ترک بکنیم !
-6 پارسی را با سیصد و پنجاه فعل غیراصلی پاس بداریم ، ترکی را با بیست و چهار هزار فعل غیر اصلی ترک بکنیم !
-7 پارسی را با یازده زمان فل پاس بداریم پاس بداریم ، ترکی را با چهل و شش زمان فعلی ترک بکنیم !
-8 پارسی را که هفت در صد از کلماتش ریشه دارند پاس بداریم ، ترکی را که صد در صد کلماتش ریشه دارند ترک بکنیم !
-9 پارسی را بعنوان زبان اقلیت مردم ایران پاس بداریم ، ترکی را بعنوان زبان اکثریت مردم ایران ترک بکنیم !
-10 پارسی را با شش آوا پاس بداریم ، ترکی را با نُه آوا ( کاملترین آوای دنیا) ترک بکنیم !
-11 پارسی را بعنوان زبان محلی پاس بداریم ، ترکی را بعنوان زبان بین المللی ترک بکنیم !
-12 پارسی را بعنوان گلچینی پاس بداریم ، ترکی را به عنوان شاهکار زمان و ادبیات بشری ترک بکنیم !
-13 پارسی را به حاطر عدم کارایی کامپیوتری پاس بداریم ، ترکی را بعنوان استاندارد پایه فونتیکی ترک بکنیم !
-14 پارسی را بعنوان زبان شعر پاس بداریم ، ترکی را بعنوان زبان استاندارد اسال دیتای رادار های جهان ترک بکنیم !
-15 پارسی را بعنوان زبان معدودی افغانی و تاجیکی پاس بداریم ، ترکی را بعنوان زبان استاندارد یونسکو در اروپا و آمریکا ترک بکنیم !
-16 پارسی را با نود وهفت هزار عنوان کتاب در دنیا پاس بداریم ، ترکی را با چهار صد وپنجاه هزار عنوان کتاب در دنیا ترک بکنیم !


[ جمعه 86/1/17 ] [ 11:30 صبح ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]
 

بعد از اکران فیلم 300 واکنشهای شدیدی از طرف ایرانیان سراسر دنیا به نحوه معرفی ایرانی در این فیلم نشان داده شد و این واکنش آنقدر سریع و گسترده بود که مقامات رسمی هم از آن عقب ماندند.حتی تلویزیون صدای امریکا هم بلافاصله برنامه تفسیری ویژه ای برای این موضوع داشت اما آقایان مسئولین بویژه مسئولان رسانه ملی یکی دو روز با تاخیر واکنش نشان دادند.البته این موضوع چندان چیز تازه ای نیست و معمولاً این مردم هستند که مسئولان را به نشان دادن واکنش مجبور می کنند.به هر حال این سطح از هوشیاری و تعصب ملی جای خوشحالی دارد.اما یک مساله که شاید الان جای بحث آن نباشد ذهن من را مشغول کرده و آن اینکه کدامیک بیشتر جای افتخار است.اینکه هزاران سال پیش چه بوده ایم یا اینکه الان چه هستیم.بله.من هم موافقم که تاریخی پر از افتخار داریم.اما آیا در برابر موضوعاتی که اکنون باعث سرافکندگی ما می شوند و باعث میشوند که ایرانیان در جهان انسانهایی خشن و بی منطق معرفی شوند هم به همین شدت اعتراض می کنیم؟آیا اینکه ایرانیان در دنیا به عنوان تروریست معرفی شده اند هم به همین اندازه ناراحتمان می کند.

همه می دانند که امریکا تاریخ چندانی ندارد اما چه چیز باعث میشود ملت امریکا به کشورشان و به امریکایی بودن افتخار کنند و وقتی رئیس جمهوری مانند بوش اقداماتی می کند که چهره امریکا را در دنیا مخدوش می کند همگی یک صدا با آن مخالفت می کنند؟آیا حالمان باید باعث افتخار باشد یا خودمان را با رویای آنچه بوده ایم سرگرم کنیم و چشممان را بر آنچه می گذرد ببندیم.شاید لازم باشد کمی بیشتر فکر کنیم.


[ جمعه 86/1/3 ] [ 10:19 عصر ] [ اسبفروشان ] [ نظرات () ]


Weblog Theme By :: Nima Eskandari :: Www.javanskin.ir  ::  Khamenei.ir

درباره وبلاگ

پیغام مدیر : ورود شما را به این وبلاگ خوش آمد عرض می کنم . امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده ی شما قرار گیرد . نقطه نظرات خود را برای بهبود وبلاگ مطرح نمایید . متشکرم السلام علیک یااباعبدالله الحسین و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا مابقیت و بقی اللیل و النهارو لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و رحمه الله و برکاته .... .
لینک های مفیـــد
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 353528