***به اسبفروشان (اشوشان) خوش آمدید*** | ||||
پایان یاکوزاها
داخلی- گروه حوادث: با مرگ یکی از سردستههای باند مخوف یاکوزا و دستگیری سردسته دیگر این باند در عملیات های جداگانه پلیسی، باند یاکوزاها برای چندمین بار به پایان خط رسید. اعضای این باند که به دلیل وجود خالکوبی نشانههای خلافکاران ژاپنی و آسیای جنوب شرقی بر روی بدنشان به یاکوزاها شهرت دارند، با گرفتن مرخصی زندان متواری شده و بار دیگر جرایم خشن خود را از سر گرفته بودند. اواسط تیرماه کارآگاهان اداره یکم آگاهی پلیس درادامه طرح امنیت اجتماعی، عملیات تحقیقاتی گستردهای را برای رد زنی اعضای باند یاکوزا ها که از متهمان سابقه دار در زمینه خرید و فروش مخدرهای صنعتی و خصوصا شیشه بودند آغاز کردند. اعضای این باند متهمانی بودند که در سال های گذشته به دلیل جرایم متعدد راهی زندان شده بودند، اما پس از آنکه با گرفتن مرخصی از زندان خارج شده بودند، متواری شده و بار دیگر فعالیتهای تبهکارانه خود را آغاز کرده بودند. در جریان این بررسیها بود که کارآگاهان توانستند یکی از اعضای باند را شناسایی و دستگیر کنند، هنگامی که این عضو باند اطلاعاتی درباره مخفیگاه 2 سردسته باند به نام های اشکان یاکوزا و علی- ح معروف به علی مطلب در اختیار پلیس گذاشت، عملیات دستگیری آنها آغاز شد. کارآگاهان در نخستین عملیات به سراغ اشکان یاکوزا از اعضای باند که جرایم متعددی از شرارت و توزیع مخدر شیشه داشت رفتند و توانستند مخفیگاه وی را شناسایی کنند اما اشکان قبل از آغاز عملیات پلیسی تغییر مکان داده و متواری شد. به این ترتیب عملیات اطلاعاتی برای شناسایی مخفیگاه اشکان بار دیگر آغاز شد و مدتی بعد مشخص شد که اشکان بعد ازفرار از مخفیگاه به خانه فردی به نام کسری درخیابان شریعتی که منزلش پاتوق اراذل واوباش، بخصوص اعضای باند یاکوزا بود پناه برده است. به این ترتیب اشکان که به همراه چند عضو دیگر باند در داخل این خانه بودند تحت محاصره قرار گرفتند اما جوان شرور وقتی متوجه شد درحلقه محاصره پلیس قرارگرفته با شکستن شیشه قصد داشت از طبقه چهارم آپارتمان به پایین بپرد و فرار کند ولی سرعت عمل پلیس باعث شد وی موفق به این کار نشود و به این ترتیب دستگیر شد. پایان مرگبار در اکباتان با بازداشت اشکان، عملیات دستگیری دیگر عضو باند به نام علی مطلب دردستور کار پلیس تهران بزرگ قرار گرفت. در حالی که بررسی ها برای شناسایی مخفیگاه علی ادامه داشت ، ساعت 2 و 55 دقیقه بامداد دیروز، ماموران علی را در شهرک اکباتان ردگیری کردند و به این ترتیب اکیپ های ویژه پلیس امنیت به سرعت منطقه را به محاصره درآوردند. علی که باور نمی کرد در آن هنگام از شب پلیس موفق به ردیابی وی شود به سمت ماموران آتش گشود و سعی داشت به این ترتیب با شکستن دیوار محاصره از دام ماموران بگریزد، اما ماموران با شلیک تیرهوایی از وی خواستند خودش را تسلیم نماید ،اما هنگامی که وی حاضر به این کار نشد. هدف قرار گرفت و با شلیک گلوله پلیس از پای درآمد.
این تصویر، یکی از شرایط عضویت در باند بود که به وسیله آن اعضای باند یاکوزا شناسایی میشدند.
سرنوشت خودم برایم مهم نیست، من تنها به کودکم فکر میکنم که وقتی متوجه شود پدرش یک خلافکار است چه حالی پیدا میکند. او به همه دوستانش گفته که من آدم موفقی هستم و در خارج کشور فعالیت می کنم، نمی دانم سرنوشت او چه می شود.
به خاطر رفاقت، علی مطلب، وقتی که من در زندان بودم به خانوادهام سرکشی می کرد برای همین پس از آنکه به مرخصی زندان آمدم و فرار کردم، وقتی او از من خواست بار دیگر با هم کار کنیم ، نتوانستم قبول نکنم و این طوری بود که راننده علی مطلب شدم.
وثیقه گذاشتم و مرخصی گرفتم،اما وقتی که از زندان بیرون آمدم، حامد خطر هم که در همان موقع با مرخصی از زندان بیرون آمده و فراری شده بود با من تماس گرفت و مرا وسوسه کرد تا دیگر به زندان برنگردم، منهم قبول کردم و به این ترتیب بار دیگر وارد باند شدم. حفاظت ویژه از شاکیان سرهنگ مهدی احمدی مسئول اطلاع رسانی پلیس با اعلام خبر دستگیری اشکان و کشته شدن علی مطلب در عملیات پلیسی گفت: علی که به همراه اشکان یاکوزا و سردسته دیگر باند به نام حامد خطر- که او نیز مدتی قبل پس از فرار از زندان دستگیر شده بود- به پخش شیشه در تهران مشغول بودند درنهایت با انجام این دو عملیات باند مخوف متلاشی شد. سرهنگ احمدی از شهروندانی که طعمه اعضای این باند شده اند خواست به پلیس امنیت ویا پایگاهای پلیس در تهران مراجعه کرده و طرح شکایت کنند تا بدین ترتیب رسیدگی کاملی به پرونده اعضای این باند صورت گیرد. ویافزود: در رسیدگی به این پرونده مسایل امنیتی به دقت رعایت می شود و شاکیان از این جهت اطمینان کامل داشته باشند. در حال حاضر عملیات ضربتی برای دستگیری نوچه های اشکان یاکوزا و حامد خطر نیز آغازشده است. [ جمعه 89/1/6 ] [ 9:33 صبح ] [ اسبفروشان ]
[ نظرات () ]
اینجا دادگاه خانواده است. حتی حاضریم بابتش قسم بخوریم. اینجا همه برای طلاق آمدهاند و زنها مهریهشان را میخواهند. البته شلوار هیچ مردی دو تا نشده و هوو، مادر شوهر بدجنس و مادر زن فضول خبری نیست. اینها دیگر از مد افتاده و بهانهها امروزیتر شده. مارمولک، ژل مو، یک کیلو خیار و ....
به گزارش جهان ویژه نامه نوروزی نسیم هراز به بررسی عجیب ترین دلایلی طلاق و مهریه ها طی سال 87 پرداخته، که در ادامه مطالعه می کنید.
خرید را فراموش نکن
برای اینکه کارتان به طلاق و دادگاه کشیده نشود توصیه میکنیم همین الان بدون فوت وقت از میوه فروشی خانهتان یک گونی خیار قلمی بخرید و بعد سری هم به خشکبار فروشی بزنید و هر چه دارد و ندارد بار کنید و به خانهتان ببرید.
چند وقت پیش زن 24 سالهای به اسم نگار، شوهرش را دنبال خودش به دادگاه خانواده شماره دو کشاند و پایش راتوی یک کفش کرد که طلاق میخواهد. البته او دلیل کاملاً موجهی برای این خواستهاش داشت و به قاضی شعبه 268 گفت: چند روز پیش از شوهرم خواستم برایم یک کیلو خیار بخرد اما وقتی به خانه آمد، دستش خالی بود.
من عاشق خیار هستم و او علایق من را به خاطر خساست نادیده گرفت. دیگر نمیتوانم با چنین مردی زندگی کنم. واقعاً که نگار زن زجر کشیدهای بود و حق داشت طلاق بخواهد.
قبل از او یک زن دیگر به اسم رامونا به همین شعبه دادگاه رفته و گفته بود چون شوهرش برای او یک قوطی آبمیوه نخریده دیگر نمیتواند او را تحمل کند و طلاق بهترین راه چاره است. حالا خودتان قضاوت کنید خیار مهمتر است یا آبمیوه. هنوز درباره پرونده این دو زن تصمیمگیری نشده بود که یک فاجعه دیگر در عرصه زندگی زناشویی رخ داد و مردی برای همسرش برگه زردآلو نخرید. همین شد که زن دوان دوان خودش را به میدان ونک رساند تا از شوهرش شکایت کند و حکم طلاق بگیرد.
دست و دلبازها
دست و دلبازی بعضی وقتها کار دست آدم میدهد. این ماجرا را قاضی عموزادی تعریف میکند. زن 22 سالهای که مدت زیادی از ازدواجش نمیگذشت تقاضای طلاق کرد.
او توضیح داد در طول زندگی مشترک کوتاهشان هر وقت از شوهرش طلا وجواهر میخواست او برایش میخرید. گردنبند، گوشواره، النگو و .... مرد آنقدر دست و دلبازی میکرد تا اینکه همسرش به او شک کرد و از خودش پرسید شوهرش این همه پول از کجا میآورد.
یک روز از سر کنجکاوی طلاها را که وزنش به یک کیلو رسیده بود به یک جواهر فروشی برد و آنجا بود که فهمید همهاش بدلی و قلابی است. اینطور شد که کارشان به دعوا کشید و زن برای طلاق به دادگاه آمد.
محدودیت ؛ تا چه حد
بعضی مردان خیلی حق همسرانشان را ضایع میکنند. باور ندارید، حرفهای فائزه زن 25 سالهای را که بعد از 4 سال زندگی مشترک مجبور شد مهرش را حلال و جانش را آزاد کند، بخوانید: چند روز پیش میخواستم با اتوبوس به خانه مادرم بروم اما شوهرم گفت خودش با تاکسی من را میرساند. برای اتوبوس سواری اصرار کردم ولی او راضی نشد و گفت حتماً باید با تاکسی بروم. این هم شد زندگی . طلاقم را بدهید، خلاص.
البته قاضی حسن عموزادی این زن را به مدارا دعوت کرد و از خانوادهاش خواست او را آرام کنند. محدودیتها به همین جا ختم نمیشود. این چند جمله را یک زن 21 ساله در دادگاه خانواده گفته است؛ شوهرم مرد خوبی است و خصوصیتهای مثبت زیادی دارد اما یک اخلاقی دارد که خیلی آزارم میدهد و باعث شده تصمیم بگیرم، از او جدا شوم. شوهر من را سینما نمیبرد. من به خاطر این محدودیت از نظر روحی آسیب دیدهام.
در جلسه رسیدگی به دادخواست این زن هر چه قاضی تلاش کرد او را از طلاق منصرف کند، زن حاضر نشد کوتاه بیاید.
چند دلیل موجه
البته همه طلاقها به همین آسانی نیست، بعضیها هم واقعاً دلیل موجه دارند. مثلاً رمضان مردی 65 ساله است که بعد از 45 سال زندگی مشترک با همسرش صدیقه فهمید در تمام این سالها زندگیاش تباه کرده است به همین خاطر به شعبه 267 دادگاه خانواده رفت و گفت: زنم 35 سانتیمتر از من بلندتر استو به خاطر این اختلاف فکر میکند خیلی از من سرتر است و دیگر مرا دوست ندارد. میخواهم او را طلاق بدهم. بالاخره اختلاف طبقاتی (!) این زن و شوهر به زندگی مشترکشان پایان داد.
در این گیر و دار بعضی وقتها پای جانواران هم وسط کشیده میشود. شقایق که بعد از 4 ماه زندگی با شوهرش دیگر جان به لب شده است به قاضی عموزادی میگوید: شوهرم ایلیا مرد خوبی است اما یک مشکل بزرگ در زندگی ما وجود دارد ما در طبقه بالای خانه پدرشوهرم زندگی میکنیم. یک روز وقتی داشتم ظرف میشستم یک مارمولک دیدم. از ترس داشتم قبض روح میشدم.
بعد از یک دعوای مفصل قهر کردم و به خانه پدرم رفتم، اما ایلیا مرا دوباره برگرداند و گفت دیگر از مارمولک خبری نیست. او دروغ گفته بود فرادی روز آشتی کنان دوباره در خانه یک مارمولک دیدم. واقعاً این وضع غیر قابل تحمل است. لطفاً حکم طلاقم را بدهید.
مهریه حیوانی
پای جانوران فقط به عنوان دلیل طلاق به میان نمیآید. بعضی از این جانوران شانس بهتری دارند و اسمشان به عنوان مهریه در پروندههای دادگاه خانواده ثبت میشود. همین دو سه هفته پیش زنی به نام زلیخا به شعبه 268 دادگاه خانواده رفت و مهریهاش را اجرا گذاشت: 10 راس آهوی وحشی.
زلیخا به قاضی دادگاه گفت: من و شوهرم در یکی از شهرستانهای کوچک اطراف بوشهر زندگی میکردیم اما اداره شوهرم را به تهران منتقل کرد. از وقتی به تهران آمدیم رفتار شوهرم عوش شد تا اینکه یک روز همسران همکارانش را به رخم کشید و گفت من عقبمانده هستم. از این حرفش خیلی ناراحت شدم و حالا مهریهام را میخواهم. اگر این زن کوتاه نیاید و به خواستهاش پافشاری کند، مرد بیچاره باید کار و زندگیاش را ول کند و در کوه و دشت به شکار آهو برود.
عشق دریایی
عاشق هم شده بودیم. هر دو خانواده برای تفریح به شمال رفته بودیم و من در ساحل داریوش را دیدم. پسر خیلی خوبی بود. در آن چند روز مفصل با هم صحبت کردیم و وقتی به تهران آمدیم قرار ازدواج گذاشتیم. پدر و مادرهایمان مخالفتی نکردند وقتی از من درباره مهریه پرسیدند چون من و داریوش کنار دریا با هم آشنا شده بودیم، مهریهام را 5 هزار مرجان دریایی تعیین کردم.
آن روزها در ابرها سیر میکردم. چه میدانستم دعوایمان میشود. از کجا میدانستم تا این حد با هم اختلاف سلیقه داریم، مادر هیچ زمینهای با هم تفاهم نداریم. کارمان شده دعوا و جنگ و جدال.
5 هزار مرجان دریایی را که حقام است میخواهم به اجرا بگذارم تا درس ادبی به شوهرم بدهم. اینها را زنی به اسم شیرین وقتی به دادگاه خانواده ونک آمده بود گفت و به این ترتیب اسمش در فهرست عروسانی با مهریههای عجیب ثبت شد. مهریههای فرهنگی
از جانوران و آبزیان که بگذریم نوبت به مهریههای فرهنگی مرسد. عروس خانمی که مهریهاش یک دوره کامل آثار دکتر شریعتی بود، بعد از کلی جنجال و کشیده شدن کار به دادگاه تجدید نظر توانست طلاق بگیرد و البته در دقایق آخر قید فرهنگ را زد و مهریهاش را بخشید تا زودتر مراحل کار انجام شود.
البته مهریههای فرهنگیتری هم تا به حال در مجتمع قضایی خانواده ثبت شده است. مثلاً زنی که مهریهاش رونویسی از دیوان بابا طاهر بود در دادگاه اصرار کرد مهریهاش حفظ کردن دیوان حافظ است و حالا شوهرش باید این کار را انجام بدهد. البته چون این نمونه آخر ارزش مالی نداشت و طبق قانون مهریه باید حتماً ارزش ریالی داشته باشد دادگاه خودش برای تعیین مهریه جایگزین دست به کار شد.
بر گرفته از سایت جهان نیوز [ جمعه 87/12/23 ] [ 9:50 صبح ] [ اسبفروشان ]
[ نظرات () ]
Weblog Theme By :: Nima Eskandari :: Www.javanskin.ir :: Khamenei.ir |
||||
صفحه اصلی ا تماس با ما ا ایمیل به ما ا آرشیو مطالب ا پروفایل مدیر وب ا خوراک آر اس اس وبلاگ ا طراح قالب ا جوان اسکین «پشتیبان وبلاگ» ا پشتیبان سایبری ما ا بالای صفحه کلیه حقوق برای مدیر محفوظ است |